عشق ماماني
ق سلام عزيزم عشق ماماني شماًهر روز داري بزرگتر ميشي خيلي وقت بود بعد بدنيا اومدنت ابنترنت نداشتم تازه بابايي يه هفته اي ميشه دوباره برام ابنترنت گرفته پس مي تونم دوباره برات بنويسم عشق مامان عادت داري درازكش شير بخوري و موقع خوردن با دست من بازي كني گاها بهش ضربه ميزني صداي اونو گوش ميدي گاها هم چنگش ميزني روي دستم كلا شده خط خطي چنگ زدنات تا حالا نديده بودم كسي تو خواب گرسنه تر از بيداريش باشه كه تو هستي عاشق زمانهايي هستم كه پاهاتو ميكني تو دهنت و انگشت بزرگتو ميك ميزني با باباييت جوراباتو درمياريم و اين كارتو تماشا ميكنيم و فكر ميكنيم تو زندگي چيزي شيرينتر از بچه آدم وجود نداره ديگه هوا گرمت...
نویسنده :
ستاره
20:47
عكسهاي گله من دخملي عزيزم
خاطره زايمان بخش دوم
بعد مدتها دوباره اومدم بله ساعتها درد كشيدم تا دكتر با حدود دوازده نفر انترن اومد تو بخش و منو ديد گفت اين دردش شروع شده ببرينش معاينه حالا نگو صف معاينه رو با اون وضع هي تو سالن قدم رو ميزدم تا يكي از انترنها اومد و بالاخره نوبت من رسيد بعد حالا با اون وضع بهم مي گفت از چهارتا پله برو بالا و نگاه كرد گفت ٥ سانت دهانه رحمت باز شده و يه خانمي اومد منو از پله ها برد طبقه پايين بخش زايمان چون اسانسور خراب بود بردنم اتاق زايمان و دوباره معاينه شدم و گفتن برو اتاق درد يه عالمه خانم اونجا داشتن درد زايمان ميكشيدن از يه نفر موبايل گرفتم به باباييت زنگ زدم گفتم قضيه چيه و گفتم بياد بيمارستان و وسايلاتو بياره و به انا و مامان جونيت...
نویسنده :
ستاره
23:29